در شروع یک خواهش نه یک التماس می کنم .لطف کنید سیگار نکشید .این قیلیان میوه ای را بزنید کنار.
احمد پسر عمه پدرم
او فقط 17 سال داشت که خود را در دام و چنگال این پدیده حریص گرفتار دید
از زبان خودش بگویم
مهدی جون خودت می دونی من ناخواسته افتادم به این راه کثیف
وقتی اولین قدم را بر داشتم کسی نفهمید که نشستن تو جمعی بود که همه اهل دود بودن من یک نخ سیگار کشیدم
من فقط 15 سالم بود ! به خدا نمی دونی چه خود را بزرگ می دیدم اون لحظه.
قدم بعدیم برداشتن پول زیاد از مادرم و پدرم بود که اونا هم بخاطر تک پسر بودن خانواده بدون سوال ونه گفتن چشم بسته می دادند
منم سیگار می خریدم و یک سری چیزهای دیگه با دوستام خوش می گذشت
1 سال بعد من رفتم خونه حمید دوستی که دوستم نبود حالا می دونم دشمنم بوده بهم گفت احمد تا حالا دود شیرین خوردی منم گفتم نه
گفت بیا بابا حال کن برای خودت منم نشستم دید اره با حاله من 5 دقیقه نشستم پیشش که بعدش نفهمیدم چی شد
این حمید مرا با دادن چند بار دود خوردن معتادم کرد
بعدش می دونی که این دسته از جماعت تا بدونن معتاد شدی بهت مواد نمی دن
این دقیقا شروع ماجرا بود
من مجبور شدم یک مدت کار کنم که بازم از بابام پول می گرفتم
روز به روز بد تر شدم
دیدم نمی تونم کار کنم دیگه باباو مامان هم که اصلا اهل سوال نبودن باز پول می دادن
تا اینکه دیگه پول نداد
تا اینکه ما جرا به جایی رسید که یکی از دوستام بهم گفت احمد بیا بریم دزدی
بدتر شد
بعدش ما را در دزدی 12 گرفتن که یک موتور بود
ما را بردن اگاهی زدنم تا به حرف اومدم گفتم اره من دزدی کردم
بعد از 24 ساعت که در بازداشت گاه بودم اومدن دیدن من از حال رفتم
و به بابام گفته ودن این نه فقط دزد ایشون معتاد هم هست بابام همونجا افتاد از حال رفت و مامانم اینقر گریه کرد که آرزو کردم آب بشم برم ز
زیر خاک بابام مرا ازاد کرد اوردنم . اینجا حالا دارم ترک می کنم فقط دعا کن مهدی دارم میمرم.
خدا را شکر احمد از این دام اومد بیرون و حالا هم رفته مشهد
خدا کنه هیچ کسی معتاد نشه
احمد خیلی حرف های دیگه هم زد که خیلی ادم را به درد می اورد